- زن کردن
- ازدواج کردن همسر گرفتن
معنی زن کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- زن کردن ((زَ. کَ دَ))
- ازدواج کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سنجیدن ترازنیدن سختن سنگینی چیزی را اندازه گرفتن سنجیدن سید گفت... ترا اینجا چندان مقام باشد که این زر را ورن و نقد بکنند
взвешивать
зважувати
wiegen
वजन करना
ওজন করা
무게를 재다
kupima
menimbang
ชั่งน้ำหนัก
وزن کرنا
طلا کاری کردن
بارور کردن باردار کردن آبستن کردن
آماده سواری کردن چارپا را
پنداشتن توهم کردن
چاره اندیشی، چاره اندیشیدن
استشمام
خشمگین نشستن، اخم کردن
گناه کردن، خطا کردن
ایستادن، باز ماندن، متوقف شدن، کم کردن، رها کردن